سلاااام رفقاااا

سلاااام رفقاااا
ارادتمند شما
٢ سالي ميشه كه پيش احمدزاده ميرم ولي تاثيري كه نداشته هيچ، بيشتر حس ميكنم دارم پول و وقتم را حروم  ميكنم، دو تا قرص افسردگي بهم داد ، ولي هيچي را برام عوض نكرد فقط خوابالوتر شدم!!!!
تا اينكه آقا امير گل لطف كرد و بهم گفت كه حتما حتما بايد برم پيش گشتاسبي تا كارام درست بشه
الان يك سالي ميشه كه ديگه هميشه با آزادي ظاهري ميرم بيرون البته خانوادم از اين موضوع بي خبرن چون مخالفن،، دانشگاه هم بد نيست،، رشته ي عكاسي قبول شدم، ٢ جلسه رفتم ولي ديگه نرفتم چون يه كنكور نيمه متمركز هم داشتيم كه فقط بايد طراحي قوي باشه،، شكر خدا اون را گل كاشتم و عااااااالي شد كارم
اميدوارم دانشگاه هنر اصفهان يا تهران قبول شم،، حالا منتظرم جوابش بياد ببينم چي ميشه،، ديگه هرچي خدا بخواد،،


چند وقتي هم هست يه سري ميان هي يه سوالايي ميپرسن كه همينجا جلو همه بهشون جواب ميدم:

١- با تيپ عوض كردن تو خيابون
٢- با لاتي حرف زدن
٣- با كچل كردن
٤- با دوست دختر بازي
٥- با شلوار گشاد پوشيدن

و خلاصه اينجور چيزا آدم ترنس نميشه ،، ممكنه يه ترنس اين كارا را بكنه ، ولي دليل قطعي براي نشونه ي ترنس بودنش نيست!! اگه توجه كرده باشين بوچ ها و تعدادي از همجنسگراها هم اين كارا را ميكنن،، ولي ترنس كه نيستن!! ترنس يه حالت روحيه كه آدم با جسمش مشكل داره! و داراي تضاده به خاطر جسمش،، خدايي اگه ترنس نيستي برو خدا رو شكر كن و اصلا حتي يك درصد هم بهش فكر نكن كه ببيني چيكار كني كه ترنس بشي،، اصلا!! ،، اونجوري خودتو گول ميزني و حتي اگه موفق هم بشي واسه عمل، بعد يه مدت ميشي جزو اون دسته كسايي كه بعد عمل خودكشي ميكنن،، اونوقت كار را واسه كسايي كه واقعا احتياج دارن به عمل سخت ميكني،، حقشون ضايع ميشه، بعد خانواده ي اين ترنسهاي بيچاره ي مظلوم مدااااام هي ميگن كه: آره فلاني عمل كرده بعد هم خود كشي كرده!!!

آخه نوكرتم!!!  شمايي كه سالمي،،!!  مشكل روحي نداري،، وقتي ترنس نيستي و داري راحت زندگيتو ميكني چرا مياي واسه ي (تنوع - ماجراجويي - يا احساسات جنسي،) خرابش ميكني؟؟ من واسه خودت ميگم، قدر سلامتيتو بدون،، شانس را واسه ترنسهاي واقعي هم خراب نكن

خيلي مخلصم
فعلا

آدرس صفحه فیسبوکم

سلام دوستای خوبم

این صفحه ی فیسبوک منه لطفا به بقیه دوستاتون هم اطلاع بدید

https://www.facebook.com/tsf2m

«آينه هاي روبه رو» بيشتر از آن كه درباره يك معضل فردي باشد،

درباره نگاه عمومي جامعه به يك معضل فردي است. آدينه،دختري كه

سال هاست فهميده دچار مشكل دوجنسيتي يا ترانس شده، اما

اطرافيانش او را مبتلابه آسيبي اجتماعي مي پندارند و به همين

بهانه، او را از ارتباط با جامعه منع مي كنند تا از اين رهگذر آبروي

خودشان حفظ شود! در اين ميان، رعنا زني كه همسرش به دليل

كلاهبرداري شريكش در زندان به سر مي برد و او براي گذران

آبرومندانه زندگي با پيكان رنگ و رو رفته شوهرش صادق

مسافركشي مي كند، آدينه را سوار مي كند و طي حوادثي

به زواياي زندگي تاريك او پي مي برد و تلاش مي كند تا اين

مشكل او را حل كند.نگار آذربايجاني در نخستين تجربه فيلم بلند

خود، به سراغ سوژه اي حساس رفته است و همين نشان مي دهد

كه نمي خواهد در فيلم سازي راحت طلب باشد. راحت طلبي

يعني اين كه تو هم در اولين گام، اگر نمي خواهي فيلم كمدي

درجه سه بسازي و مردم را بخنداني تا جيب تهيه كننده را پر

پول كني، حتي به سراغ موضوعي دستمالي شده مثل عشق

نروي و براي سينمايت كاركردي اصلاحي قائل باشي. چنين

كاركردي در سينماي ايران بي سابقه نيست اما پرشمار هم

نيست و شايد بهترين نمونه آن، «عروس آتش» باشد كه

خسرو سينايي درباره معضل ازدواج اجباري با پسر عمو در برخي

مناطق جنوبي كشور ساخت تا با زبان هنر، عمق فاجعه اين نگاه

خرافي را به تصوير بكشد و قدمي بزرگ براي اصلاح اين رسم

غلط بردارد. آينه هاي روبه رو قطعاً در قطع و اندازه عروس آتش

سينايي نيست، اما دغدغه سازنده آن به همان گونه اصلاحي است.

آذربايجاني در اين فيلم از ادا و اصول روشنفكري هم خودش

را كنار كشيده است و به همين دليل مي بينيم شخصيت تاثيرگذار

و به نوعي مصلح فيلم، دختري سالم، مذهبي، نمازخوان، با حجاب

كامل و اهل رعايت قيود شرعي است. يادمان بيايد آنجا كه رعنا

متوجه مي شود آدينه دوجنسيتي است و اجازه نمي دهد

به او دست بزند تا نكند نامحرم محسوب شود و او گناهي مرتكب

شده باشد.

همچنين در فيلم از زبان آدينه مي شنويم كه دوجنسيتي ها در ايران

اسلامي، نه تنها از سوي قانون، محترم شمرده مي شوند بلكه

براي عمل جراحي تبديل به جنس اصلي، وام هم دريافت مي كنند

همين جاست كه تاكيد مي كنيم فيلم با پررنگ كردن اين به

رسميت شناخته شدن از سوي دين و قانون، نگاه غلط اجتماعي

به اين معضل را به باد انتقاد مي گيرد و مي كوشد نگاه عامه مردم

را به اين ماجرا، كمي منطقي تر و عاقلانه تر كند.

برخي معتقدند دراين فيلم، نگاه و رفتار غلط پدر آدينه، نوعي

سبك كردن نهاد خانواده محسوب مي شود. دراين باره دو نكته

قابل ذكر است: اول اين كه نگاه پدر دراين فيلم تابعي از نگاه

غلط اجتماع به اين معضل است و اگر اين بدبيني اجتماعي نبود،

با قرينه هايي از ديالوگ هاي فيلم مي توان فهميد كه اين رفتار

درون خانه هم تا حد زيادي روال منطقي خود را طي مي كرد

به خصوص اگر تاكيدات مكرر پدر را مبني بر اين كه آدينه و

آينده آدينه را دوست دارد لحاظ كنيم. در ثاني اين فيلم به اهميت

نقش مادري كه نيست تاكيد محوري دارد و نشان مي دهد كه جاي

مهرباني هاي مادر در اين خانه خالي است و اگر مادر نمرده بود،

اين خانه و آدينه حال و روز بهتري داشته. ضمن اينكه در آخر،

بازهم برادر آدينه به داد او مي رسد و كمك مي كند تا مشكلش

حل شود. بنابراين، اين فيلم حتي از نگاه تحكيم موقعيت خانواده

هم قوي ظاهر شده است. البته اينكه آدينه دراين فيلم راه به

راه روسري اش را برمي دارد و به جاي آن كلاه مي گذارد

و برعكس و تاكيد دوربين بر سر بي حجاب او- ولو براي چند

لحظه- حتما از لحاظ شرعي اشكال دارد كه در اين مورد بايد

در هنگام اكران فكري اساسي كرد.

در يك كلام «آينه هاي روبه رو» با فراست از سياه نمايي

درباره يك معضل اجتماعي فاصله معناداري مي گيرد و اين

فاصله را تا انتهاي فيلم حفظ مي كند.


آينه هاي روبه رو، سواي ارزش محتوايي، از نظر فني نيز

قابليت هاي زيادي دارد. جدا از فيلمنامه خوب فرشته طائرپور كه

انصافا بار اصلي موفقيت آميزبودن اين فيلم را به دوش مي كشد،

كارگرداني آن هم نشان مي دهد يك فيلمساز خوب ديگر متولد

شده است. بازي دو شخصيت اصلي فيلم- غزل شاكري و شايسته

ايراني- هردو بسيار خوب و روان درآمده است. نيما شاهرخ شاهي

هم در نقش برادر خوب ظاهر شده است هرچند پدر-

همايون ارشادي- نتوانسته است بازي هميشگي خود را تكرار كند.

تدوين فيلم انصافا شايسته تقدير است و از آمدن اسم سازنده

فيلم در كنار سپيده عبدالوهاب معلوم است كارگردان كوشيده است

دغدغه هاي خود را در تدوين فيلم هم اعمال كند. بي آن كه بدانيم

فيلم هاي اول ديگر اين جشنواره چگونه ظاهر خواهندشد،ميتوانيم

حدس بزنيم آينه هاي روبه رو از شانس زيادي براي كسب جوايز-

حداقل در بخش فيلم هاي اول- برخوردار است و همچنين به دليل

روايت داستاني جذاب و صميمانه آن، در هنگام اكران، تماشاگران

زيادي را به خود جذب خواهد كرد كه همين موضوع كمك زيادي به

تاثيرگذاري اين روشنگري تصويري خواهد افزود. جاي چنين فيلم هاي

سالمي انصافا در سينماي ما خالي است.


منبع: روزنامه ی کیهان

کامران بر میگردد

سلام به همه دوستای خوبم

شرمنده یه مدت نبودم.. تو این مدت هم اتفاقای خوب افتاد هم

اتفاقای بد...

اتفاق بد اینکه بابام عکسای فیسبوکم را دید و فهمید من با تیپ

پسرونه میرم بیرون واسه همین شدیدا نت ممنوع شدم..و هم به

خاطر این موضوع هم به خاطر اینکه امسال کنکور دارم دیگه نمیتونم

مدام بیام نت.الانم که آپ کردم کافی نتم..واسه همین باید زود برم

و.خبر خوب هم اینکه دقیقا بعد از اینکه این اتفاقا افتاد یه سفر شمال

برامون جور شد..خلاصه رفتیم و جاتون خالی اونجا همش با تیپ

پسرونه بودم.تو پاساژ تو ساحل تو رستوران خلاصه هـــــمـــه جا.

باورم نمیشد بابام بعد اون اتفاق بذاره این تیپی باشم... خیلی حس

خوبی بود..البته بیشتر هم به خاطر دعاهای خانمم و امید هایی که

بهم داد من این موفقیت رو بعد اون اتفاق تلخ به دست اوردم...

حالا هم تصمیم دارم برا کنکور خــــوب بخونم که بعد بهم سرکوف

نزنن که تو همه فکرت شده بود مشکلت...!!

بچه ها خیلی مخلصـــیم...

مرسی که بهم تو این مدت سر میزدین...

همتونو دوس دارم... دعام کنید که ایشاالله امسال را هم رد کنم

تا بتونم به راحتی به خواستم برسم....

ایشالله توی یه فرصت مناسب به همه میام سر بزنم...

مخلص همه

یـــا عـــــــلی 

جالب

به لینک زیر برید و با حرکت موس روی تصاویر شگفت زده شید.


فوق العاده است

http://www.artistsindevon.com/water/water_5.htm

بدون عنوان

شبی غمگین..شبی بارانی و سرد مرا در غربت فرداها رها کرد

و دلم در حسرت بیدار ماند.

مرا چشم انتظار کوچه ها کرد و به من میگفت تنهایی غریب است

ببین با غربتش با من چه ها کرد

هستیم بود و ندانست که در قلبم چه آشوبی به پا کرد

او هرگز شکستم نفهمید

اگر چه در تمام دنیا صدا کرد


من پذیرفتم شکست خویش را.پندهای عقل دوراندیش را.من پذیرفتم عشق افسانه است

این دل درد آشنا دیوانه است..میروم از رفتن من شاد باش.از عذاب دیدنم آزاد باش

گرچه تو تنهاتر از من میروی.. آرزو دارم تو هم عاشق شوی..

آرزو دارم بفهمی درد را................سختی برخوردهای سرد را


یه روز خوب

سلام به همـــــه ی دوستای خوبم....بغل

جاتون خالی امروز یه روز فوق العاده خوب بود...

با یکی از بهترین دوستام که اونم ترنسه رفتیم بیرون با تیپ پسرونه

حالا بگو کجا؟؟سوالدروازه شیراز اصفهان.. یعنی شلوغترین نقطه ی

شهر!! خب راستش من خیلی ترسو ام...یعنی چندبار که با این

تیپ بیرون رفتم فقط جاهایی میرفتم که خلوت باشه ولی ایندفعهدیگه دل رو زدم به دریا...جاتون خالی صفایی کردیما

خیلی استرس داشتم که تابلو باشمولی باورتون نمیشه همه

کاملا عادی بودن..حالا خیلی اعتماد به نفس پیدا کردم آخه

فکر میکردم جاهای شلوغ همه میفهمن ولی به این نتیجه رسیدم

که کاملا برعکسه به همه کسایی هم که خیلی دوس دارن این

تیپی برن بیرون ولی میترسن توصیه میکنم اصلا نگران چیزی

نباشین...باور کنین هیچکس نمیفهمه. فقط یک چیز لازمه..اونم

همون "حس خوب" که توی پست قبلی بهش اشاره کردم..

دیدید بلاخره این حس خوب کار خودشو کردتاییدو یک کوه استرس

را از روی من برداشت....

خدایا شکرت که از استرسم کمتر شد..

خدایا نوکرتم...

حس خوب

سلام به همگی...

یه چند وقت بود خیلی افسرده شده بودم....

به حدی که پامو از اتاقم بیرون نمیذاشتم....ولی یه کتاب خوب دارم به

نام  کتاب"راز" حتما اسمشو قبلا شنیدید...وقتی میخونمش کاملا متحول میشم...

همیشه کمکم کرده خداییش...توی پستهای قبلیم مطالبم خیلی غمگین بودن...

ولی سعی کردم این یکی فرق داشته باشه...یه قسمت از همین کتاب میگه:

یک بار درخواست کن,باور کن آن را دریافت میکنی,و سپس تنها کاری که

لازم است برای دریافت انجام دهی همان حس خوب است.وقتی تو حس خوبی

داشته باشی,روی فرکانس دریافت قرار داری,و همه ی چیز های خوب به سراغت

می آید. تو درخواست چیزی را نمیگی مگر آنکه در مورد دریافت آن حال و حوای

خوبی به تو دست دهد.نه؟ پس خودت را روی حالت احساس خوب قرار بده.

مسلما خواسته ات را دریافت میکنی...

تو دقیقا همان میشوی که حس میکنی هستی

هر چه هستیم یا میشویم نتیجه ی همونه که

فکرش را کردیم...

پس دیگه جایی واسه ی نگرانی نیست... هم خدا و هم همه چیزهایی که ساخته

به ما کمک میکنن....همشون... باور کنین... من واقعا به این موضوع ایمان دارم

امیدوارم همـــمــون موفـــــــق باشیم...

........................پس "حس خوب" یادتون نره


یادتونه؟

یادتونه؟

بچه که بودیم لباسای دخترونمونو پاره میکردیم....

و داد میزدیم من شلوار میخوام......

اما حالا چی.. میتونیم این جسم دخترونمونو پاره کنیم...؟؟؟

میتونیم داد بزنیم من جسم پسرونه ی خودمو میخوام... من خودمو میخوام....

خسته شدم از فیلم بازی کردن... بخدا تو این شرایط صبر کردن سخته..

چقدر صبر کنم... چقدر این جسم دخترونه را پنهان کنم...

بخدا اینقدر فیلم بازی کردم که دیگه اگه بخوام خودم هم باشم کسی حرفمو

باور نمیکنه... چقدر صبر کنم....

منم آدمم دوس دارم برم بیرون.. دوس دارم تفریح کنم... دوس دارم وقتی

کسی اسممو پرسید با صداقت بهش بگم کامران.. دوس دارم برم باشگاه..

حداقل وقتی میرم بیرون نگران نباشم یه وقت گشت بفهمه....

زندگیه دارم....؟؟؟ ناشکری نمیکنم ولی واقعـــــــــا این شرایط سخته

واسه یه بیرون رفتن ساده هم باید نگران باشم....

بعضی وقتا فکر میکنم شاید همه اینا یه خوابه....ولی میبینم وضع

وخیم تر از این حرفاس... به خصوص وقتی توی مهمونی هستم

دیگه از نقش بازی کزدن خسته شدم.....

یا از حرفای مسخره یه سری که میگن تو دختری نه پسر

کارگردان "کات کن" میخوام خودم باشم......

خدایا کمک کن همه به خواستشون برسن..

به من هم کن به آرزوم برسم ....

من همه تلاشمو میکنم.....

بهت قول میدم....

تو هم کمکم کن....

"فقط تویی شاهد اشکهای هرشب من".....

درباره من

من از بچگیم از همون موقع که به دنیا اومدم خودم را یک پسر واقعی

میدونستم...بازیهام بازیهای کامپیوترم-اسباب بازیهام-لباسام-طرزحرف زدنم-

حالتم..همه و همه پسرونه بود دوستام همه پسر بودن با دخترا نمیتونستم

دوست بشم..توی پارک..توی مهد کودک..توی مهمونی همه جا با پسرا

دوست میشدم..رابطم با پسر داییم بهتر بود تا دختر داییم..اصلا با دختر داییم

حرف نمیزدم..عاشق این بودم که موهامواز ته کوتاه کنم..لباس اسپرت بپوشم

و برم بیرون با پسرا فوتبال.. از اینکه کسی بهم میگفت دختر خانم متنفر بودم..

ازمهمونی رفتن به خصوص مهمونیهایی که توش مجبور بودم لباسهای دخترونه

بپوشم متنفربودم ازیونیفرم مدرسم واقعا بدم میومد.. بعد اینکه مدرسه تموم میشد

میچپوندمش تو کوله پشتیم..حتی لباسای عیدم هم سویشرتوشلوار یا کت شلوار

انتخاب میکردم...از گوشواره.رنگ صورتی..لباسای دخترونه واقعا بیزار و

فراری بودم...دوس داشتم بزرگ که شدم ریش و سبیل داشته باشم..همیشه به فکر

این بودم که یعنی میشه یک روز پسر بشم..هر روز منتظر یک فرشته

نجات بودم...که بیاد و منو نجات بده...امید به زندگی نداشتم..از مرگ

نمیترسیدم..دوس داشتم زودتر بمیرم..وقتی به سن راهنمایی رسیدم و بزرگتر

شدم دیگه پسرا باهام بازی نمیکردن..میگفتن تو دختری و ما با دخترا بازی

نمیکنیم..با خودم توی دلم میگفتم آخه چرا همچین حرفی میزنند!!! من هم پسرم

.. یکی مثل همینهام.. افسرده بودم.. با اینکه مشکلی توی خانواده نداشتم تیک

عصبی میزدم..مشکلات روحیم روز به روز بیشتر میشد..دوران راهنمایی

هیچ دوستی نداشتم.. احساس تفاوت با بقیه دخترا میکردم من... دخترا را دوست

داشتم.واسه همین دید دیگه ای بهشون داشتم پس نمیتونستم باهاشون راحت

ارتباط برقرار کنم و حرف بزنم.باهاشون راحت نبودم.ازشون خجالت میکشیدم

..ولی آخه نمیشد که همیشه تنها باشم..تصمیم گرفتم یکم مثل خودشون باشم..

دخترونه..خلاصه دخترونه شدم ولی باز هم نتونستم باهاشون ارتباط برقرار کنم.

منم که 3 سال راهنمایی حالم از مدرسه و خودم به هم میخورد دست از دخترونه

بودن برداشتم..واقعا احساس پوچی میکردم وقتی ادای دخترا را درمیاوردم..راستی

مامان بابام خیلی نگرانم بودن واسه همین به دستور پزشک بردنم یه آزمایش

هورمون هم دادم ولی آزمایش نشون میداد که من کاملا سالم و طبیعی هستم..

تا اینکه اومدم دبیرستان.. و توی دبیرستان دیگه برام مهم نبود که بقیه دربارم

چی میگن یا اینکه باهام دوست نشن.. تصمیم گرفتم خودم باشم..اتفاقا خیلی

دوستای خوبی هم پیدا کردم و به همشون موضوعمو گفتم..اونا هم خیلی عادی

و راحت درک کردن وگفتن برام دعا میکنن..ولی یه سری بودن تو مدرسه که

منو مسخره میکردن..حتی یه بار با چشمای خودم دیدم که ادای راه رفتن منو

در میارن و لاتی حرف میزنن..منم با یه حالت عصبانی..از کنارشون رد

شدم که بفهمن فهمیدم..از اون روز به بعد دیگه هروقت منو میدیدن عین موش مرده

میشدن.فکر کنم تقریبا همه بچه ها و به خصوص معلما از وضعیت من خبر داشتن..

حتی یه بار یکی از معلما به مامان بابام گفته بود که ****(من) خیلی مثل پسراستو

روحیاتش با بقیه فرق داره..مامان بابام هم گفتن که من سالمم...و درباره جواب

آزمایشم با معلم حرف زدم..ولی من همیشه امید داشتم که بلاخره یه روز همه چی

درست میشه...ولی تا اونروزنمیدونستم که کسایی به نام ترنس وجود دارن تا اینکه

یه روز مادربزرگم به خالم گفت که نوه دوستش تغییر جنسیت داده و از لحاظ

فیزیکی وجسمی کاملا سالم بوده.اینو که شنیدم خیلی دوس داشتم برم از

مادربزرگم دربارش سوال بپرسم ولی ترسیدم تابلو بشه..تا اینکه رفتم تو

اینترنت و کلی اطلاعات درباره ترنسها خوندم..هر مطلبیشو که میخوندم

از تعجب شاخ در میاوردم و میگفتم این که دقیقا همین شرایط منه.پس من

هم میتونم تغییر کنم.خـــلاصـــــه..یه روز دلو زدم به دریاو به مامانم گفتم

من میخوام برم پیش روانپزشک..مامانم گفت میخوای حتما بری بگی

تغییر جنسیت کنی؟؟ منم خیلی راحت گفتم آره..مگه چیه؟؟ خلاصه یه دعوایی شد

و همش بهم میگفت دیگه حق نداری لباس پسرونه بپوشی و ادا پسرا را در بیاری.

منم گفتم من ادا کسی را درنمیارم واز بچگیم اینجوری بودم..البته بگذریم که از

بچگیم بابام همیشه دعوام میکرد به خاطر این موضوع به حدی که چند روز که

باهاش دعوام نمیشد یا کتک نمیخوردم واسم تعجب آور بود..درسته که بابام هر

چیوخواستم برام مهیا کرد.. ولی هیچوقت درکم نکرد..هیچوقت نفهمید دارم

زجر میکشم..فشار عصبی روم ایـــــــنقــــدر زیــــاد بود که با تیغ به خودم آسیب

میرسوندم ویک جای سالم روی دستم نبود...تا اینکه یک روز مامانم دستمو دید.

وقتی دید دوباره دعوا شروع شد....نشستم منطقی باهاش حرف زدم...آخر

خودش گفت میبریمت دکتر...خلاصه چند جلسه رفتیم دکترو جلسه

آخر دکتر بهم گفت فقط صبر کن بعد کنکورت که 18 سالتم تمومه بیا

تا نامه بدم بهت برا پزشک قانونی...یکم از این بابت خیالم راحت شد...

بهش گفتم میخوام قبل دانشگاه عمل کنم..اونم گفت کمکم میکنه..فقط باید یکم صبر کنم...

دکترم با مامانم هم خصوصی  صحبت کرد..آخر نفهمیدم چی گفت فقط فکر کنم

راضیش کرده..چون مامانم دیگه خیلی باهام همراهی میکنه..با بابام هم حرف زد..

بلاخره بابام هم از خر شیطون اومد پایین..

خدا را واقـــــعـــا شکر میکنم که خانوادم راضی شدن

بــــــرااااام دعـــــــــــا کـــنـــیـــــن.

ایشاالله همه به اون چیزی که حقشونه برسن......

ممنون که تا اینجا همراهیم کردید...

یـــــــــــــــا عــــــــــــــــــــلـــــــــــی 

یک قدم به جلو


امروز کلی با مامانم حرف زدم.. همه حرفای دلمو گفتم..خودمم باورم نمیشد به این راحتی کوتاه بیاد...بهش گفتم مامان فکر کن قراره یک ساعت...فقط یک ساعت در بدن یک مرد ظاهر بشی..در طول این مدت نه میتونی با زنا راحت حرف بزنی یا دوست بشی..نه میتونی لباسایی مثل دامن پیراهن دیگه....چمیدونم مانتو شال و از همین کوفت و زهرماریا بپوشی و کلا حتما باید توی خیابون مثل یک مرد راه بری..مثل یک مردحرف بزنی..و خیلی راحت بگم..روحت یک چیز پرت شده از این دنیاباشه. توی مهمونیایی که خیلی دوست داری شرکت کنی نری.. چون اصلا حاضر نمیشی لباس رسمی مردونه بپوشی...گوشه گیر بشی...حوصله هیچکیو نداشته باشی.. حتی خودتو... فشار عصبی اینقدر روت زیاد باشه که با تیغ به خودت آسیب بزنی.... حتی اگه با لباس زنونه هم بری بیرون همش نگران این باشی که نکنه یه وقت کسی شک کنه.....اونوقت به نظرت دووم میاری ؟؟؟ مامانم یه سکوتی کرد و با یک حالت خاصی گفت: خب درسته..... خیلی سخته.... من واقعا درکت میکنم.......منم گفتم تازه همه این اتفاقا فقط واسه یک ساعته... ولی اگه جریان زندگی باشه اونوقت دیگه خودت قضاوت کن... مامانمم خیلی ریلکس گفت... درسته... هرچی روانپزشک بگه..... وایــــــی یعنـــــــــی ایـــــنو که گفت میخواستم از خوشحالی بال در بیارم... چون روانپزشکم قبلا گفته بود که کمکم میکنه واسه تغییر جنسیت... ولی من دیگه چیزی به روم نیاوردم... گذاشتم خودش به مامانم بگه.... خلــاصــــــــــــــه... بعد امتحانام هم نوبت دارم.... فقط برام دعا کنید... دم هـــــمگی و به خصوص دوستای گلم که اینقــــــــــــــــدر همیشه بهم امید میدن گــــــرم.یا علــــی

سربازی

این مطلبو از تو وبلاگ یکی از دوستان برداشتم.... امیدوارم راضی باشی دوست عزیز :)


تاحالا به سربازی رفتن فکر کردین ؟

موهای از ته تراشیده ٬ لباس های سبز نظامی ( سبز دماغی !!!!!!!!!! ) ٬ اسلحه ٬ سینه خیز رفتن !!!!

عاشقشم ...

عاشق کارت پایان خدمت ...

عاشق اینکه بری اونجا و مرد بیای بیرون ...

سوال : ما ترنس ها بعد عمل باید بریم سربازی ؟؟؟؟!!!!!!!!

هر روز استرس

امروز با مامانم کلی دعوام شد..... هرروز فقط میگه داری خودتو گول میزنی... داری عدا در میاری.... تو توهمی.... نمیبینه از بچه گیم تا دوران راهنماییم دوستام فقط پسر بودن.... از همون زمان حتی روی دخترا یه حس دیگه داشتم و یه جور دیگه بهشون نگاه میکردم..... از لباسای دخترونه متنفر بودم..... من همیشه اینجوری بودم.... موضوع منو فقط چند نفر از دوستام میدونن ولی خب هر آدم عاقلی میفهمه...... خلاصه که این هفته کلا همش دعوا بوده..... بابام خیلی خوب منطقی و راضی میشه.... میگه هرچی روانپزشک بگه همون کارا نجام میدیم..... من از بابت خودم مطمئنم.... ولی خب انرژی منفی های مامانم..............

نمیدونم کدوم آدم عقل کلی بوده که ترنسها را با همجنسبازها تو یه دسته

قرار داده !!!!!! واقعا که آدم به عقل این جور خلایق شک میکنه!!!

آخه عزیز من.... چندبار بگیم همجنسباز از جنسیتش راضیه و دوس نداره

تغییر کنه!! ولی ترنس خودشو توی قالب جنس مخالفش میدونه و از

جنسیتش راضی نیس!!!! بین این دو نفر زمین تا آسمون فرقه

به سلامتی اونی که حتی توی سخت ترین شرایط بحرانی هم میخنده.....

یکی مثل من!!!

به سلامتی اونی که تنهاست و تنهایی را تحمل میکنه اما...... گدایی محبت نمیکنه..........

ترنس

پرنده هم که باشی وقتی عاشق قفس میشی پر زدن را فراموش میکنی

به سلامتیه یکی از دوستام که میگه : زندگی را زیاد جدی نگیر.....

هرکی رفته زنده بر نگشته.....

سلام

سلام دوستان... اگه کسی سایتی را سراغ داره که درباره ترنس ها

توضیحات کامل و مفید میده لطفا به من هم اطلاع بده.با تشکر


چرا چرا چرا ؟؟؟


من حتی از خودم هم دورم.....


زندگیم.... شده مثل یه خواب.....


چیزی که لذت بخش شده اون تیغیه که رو دستم میزنم...


تو آینه نگاه میکنم.... میبینم اونم بهم داره دروغ میگه....


وقتی یه پسر نگاهم میکنه.... دلم میخواد داد بزنم و


بهش بگم... چیه عوضی ؟؟ من یه ترنس سکشوالم...


منم یه پسرم مثل تو.... داری چیو نگاه میکنی ؟؟!!